نوشته شده توسط : علی

همیشه از چشم گذاشتن می ترسیدم

و آن روز نوبت من بود

چشمهایم را بستم... 

یک،دو،سه...

و باز کردم

تو گم شده بودی

و من پی تو می دویدم

هنوز من بی تو...

وقتی پیدایت کنم

 

دیگر چشم هایم را نخواهم بست



:: برچسب‌ها: عشق , بازی , تنهایی ,
:: بازدید از این مطلب : 909
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : پنج شنبه 14 بهمن 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد