نوشته شده توسط : علی

اگه اون که کنارته ، تو رو بیشتر از من می خواد

اگه با همون راحتی ، اگه باهات راه میاد

اگه روزگار بد ، تو رو ازم گرفته

اگه خاطرات خوبمون ، از خاطرم نرفته

خوشبختیت آرزومه ، حتی با من نباشی

حتی از خاطره هامون جدا شی

خوشبختیت آرزومه ، حتی با من نباشی

حتی از خاطره هامون جدا شی

از همون روزای اول میدونستم نمی مونی

میدونستم نمیتونی عشقو تو چشام بخونی

از همون روزای اول دل تو با دیگری بود

کاش همیشه پات بمونه اون که عشق بهتری بود

خوشبختیت آرزومه ، حتی با من نباشی

حتی از خاطره هامون جدا شی

خوشبختیت آرزومه ، حتی با من نباشی

حتی از خاطره هامون جدا شی


 



:: برچسب‌ها: خوشبختیت , آرزومه , حتی , با , من , نباشی , سیامک , عباسی ,
:: بازدید از این مطلب : 1660
|
امتیاز مطلب : 307
|
تعداد امتیازدهندگان : 92
|
مجموع امتیاز : 92
تاریخ انتشار : سه شنبه 10 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

وقتی دل ارزش خودش را از دست بدهد و چشمهایت دیگر اشکی برای ریختن نداشته باشد،وقتی دیگر قدرت فریاد زدن را هم نداشته باشی،وقتی دیگر هر چه دل تنگت خواسته باشد گفته باشی،وقتی دیگر دفتر و قلم هم تنهایت گذاشته باشند،وقتی از درون تمام وجودت یخ بزند،وقتی چشم از دنیا ببندی و آرزوی مرگ بکنی،وقتی احساس کنی تنهاترین هستی،چشمهایت را ببند و از ته دل بخند که با هر لبخند روحی خاموش جان میگیرد و درخت پیر جوان میشود.



:: بازدید از این مطلب : 1556
|
امتیاز مطلب : 266
|
تعداد امتیازدهندگان : 82
|
مجموع امتیاز : 82
تاریخ انتشار : شنبه 7 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

به همین آسونی مثل افتادن برگ

به همین آرومی مثل خوابیدن و مرگ....

منو از یاد ببر....

جای این چشمای پر غم بارونی....

جای این دل بستن به منو ویرونی.....

منو از یاد ببر....

دست بکش از رویا رفتن و باور کن....

هرچی گل آوردی پیش روم پر پر کن....

 منو از یاد ببر....

من از اینجا میرم تو ولی میمونی....

خودتو باور کن بی منم می تونی....

منو از یاد ببر....

منو از یاد ببر....

 



:: برچسب‌ها: متن , آهنگ , منو , از , یاد , ببر , بابک , جهانبخش , ,
:: بازدید از این مطلب : 2139
|
امتیاز مطلب : 166
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

Salam.age mikhayd weblogetoon ba ye fonte ziba dide bshe in kara ro bo konid.

 

berid too contorol panel,samte chapesh neveshte  switch to clasic view   age neveshte bood swich to category behesh dast nazanid.

bad brid too icone fonts

(ye icone neveshte fonts).

vaghti baz shod az ghesmate balash   ye ja neveshte file ono mizani bad neveshte inestall new font.  ono mizani  bad oonja adrese in fili ke az linke zir danlodesh mikonid ro midid bad ok ro mizanid.hala mitooni webe man va khodeto  ba fonte ziba va jaleb bebini

 

age moshkeli dashtid mitoonid ba in yahoo id darmioon bezarid(loveis_777@yahoo.com)

 

file download

http://www.upload4files.tk/download.php?file=0d9309586eecc270d73a73be9ce2b339



:: برچسب‌ها: فونت , زیبا , ساز , ی , وب , لاگ , جالب ,
:: بازدید از این مطلب : 2335
|
امتیاز مطلب : 406
|
تعداد امتیازدهندگان : 120
|
مجموع امتیاز : 120
تاریخ انتشار : یک شنبه 1 اسفند 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه بعد اون بگه که هرگز نمیخواد تو رو ببینه



:: برچسب‌ها: دلنوشت , عاشق نامه , عشق , داستان عاشقانه , شعر , فکر عاشقانه , , خیانت , خیلی سخته ,
:: بازدید از این مطلب : 2253
|
امتیاز مطلب : 89
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : یک شنبه 1 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

...دنیا را بد ساخته اند

 

کسی را که دوست داری، تو را دوست نمی دارد.

 

کسی که تو را دوست دارد ،تو دوستش نمی داری

 

اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئین

هرگز به هم نمی رسند و این رنج است .

زندگی یعنی این.....

                                                 دکتر علی شریعتی

 



:: برچسب‌ها: جملات , زیبا , از , دکتر , علی , شریعتی ,
:: بازدید از این مطلب : 1356
|
امتیاز مطلب : 180
|
تعداد امتیازدهندگان : 56
|
مجموع امتیاز : 56
تاریخ انتشار : شنبه 30 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی


:: بازدید از این مطلب : 2071
|
امتیاز مطلب : 150
|
تعداد امتیازدهندگان : 42
|
مجموع امتیاز : 42
تاریخ انتشار : شنبه 30 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 نرسد دست تمنا چون به دامان شما

می توان چشم دلی دوخت به ایوان شما
از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست
نیمه جانی است درین فاصله قربان شما



:: بازدید از این مطلب : 1908
|
امتیاز مطلب : 145
|
تعداد امتیازدهندگان : 44
|
مجموع امتیاز : 44
تاریخ انتشار : جمعه 29 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 از یاد نرود هر آنکه یک نظر دهد



:: بازدید از این مطلب : 1415
|
امتیاز مطلب : 137
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 به بـازی گرفتن احساسات دیگران کار نـا پـسـندی است بـخـصوص کسانی که بسیار دوستتان دارند. خیلی خوب میشد هر کسـی را کـه خـواهان او بـودیـد سـهـل و آسـان بـه دست میاوردید بدون آنکه نیاز به نقش بازی کردن داشته باشید. اما متاسفانه دنیای واقعی همیشه اینگونه عمل نـمـیکند. بعضی وقتها شما به امید بدست آوردن فرد خاصی ماهها خود را به آب و آتش میزنید به عشق او زنـدگی میکنـید و حسرت داشتنش را میکشید و عاقبت بدون ثمر و نتـیجـه ناکام می مانید. و آنـجاسـت کـه راهـکـارهـای ذیل ناگهان همچون موهبتی آسمـانـی جـلـوه گـر خـواهند شد.

                         حتما ادامه مطلب رو بخون



:: برچسب‌ها: چگونه , دیگران , راعاشق , خود , کنیم , جذاب , باشیم , ,
:: بازدید از این مطلب : 1270
|
امتیاز مطلب : 148
|
تعداد امتیازدهندگان : 50
|
مجموع امتیاز : 50
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

فرق من و تو: گفتی عاشقمی، گفتم دوستت دارم. گفتی اگه یه روز نبینمت میمیرم، گفتم من فقط ناراحت میشم. گفتی من بجز تو به كسی فكر نمی كنم، گفتم اتفاقا من به خیلی ها فكر می كنم. گفتی تا ابد تو قلب منی، گفتم فعلا تو قلبم جا داری. گفتی اگه بری با یكی دیگه من خودمو می كشم، گفتم اما اگه تو بری با یكی دیگه، من فقط دلم میخواد طرف رو خفه كنم. گفتی ... ، گفتم... . حالا فكر كردی فرق ما این هاست؟ نه! فرق ما اینه كه: تو دروغ گفتی، من راستشو



:: بازدید از این مطلب : 1859
|
امتیاز مطلب : 127
|
تعداد امتیازدهندگان : 39
|
مجموع امتیاز : 39
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 گفتم دل را به پند درمان کنمش

جان را به کمند سر به فرمان کنمش
این شعله چگونه از دلم سر نکشد
وین شوق چگونه از تو پنهان کنمش



:: برچسب‌ها: شعر , عاشقانه , فریدون , مشیری ,
:: بازدید از این مطلب : 1871
|
امتیاز مطلب : 88
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو

یک روز نگشت خاطرم شاد از تو
دانی که ز عشق تو چه شد حاصل من
یک جان و هزار گونه فریاد از تو



:: بازدید از این مطلب : 1176
|
امتیاز مطلب : 129
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
تاریخ انتشار : چهار شنبه 27 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 تنها

غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم آه



:: بازدید از این مطلب : 1247
|
امتیاز مطلب : 118
|
تعداد امتیازدهندگان : 35
|
مجموع امتیاز : 35
تاریخ انتشار : چهار شنبه 27 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 انسانها برای برقراری ارتباط مخابره می‌کنند و زمانی که به برقرارری ارتباطی معقول و دوست داشتنی موفق می‌شوند، پاداش و بهره‌ای سترگ و عظیم را برای خود به ارمغان می‌آورند. البته هیچ مدرک  و شاهدی در رابطه با تاثیر مثبت عشق های تازه و پر تنش و حرارت اولیه، بر سلامتی مشاهده نشده است. افرادی که عاشق می‌شوند مدعی تجربه احساس جذاب، جالب و پرتکاپو به طور همزمان هستند.           حتماّ ادامه مطلب رو بخونید



:: برچسب‌ها: راز , عشق , معجزه , عاشقی ,
:: بازدید از این مطلب : 1330
|
امتیاز مطلب : 68
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : چهار شنبه 27 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 یک پژوهش در استرالیا نشان می‌دهد که زنان بیشتر عاشق

مردان...            حتماّ ادامه مطلب رو بخونید

 



:: برچسب‌ها: زنان , عاشق , چه , کسی , میشوند ,
:: بازدید از این مطلب : 1013
|
امتیاز مطلب : 133
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : چهار شنبه 27 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 دنـیــایی را تصـور کـنید کـه در آن هـمــه ی افراد مجرد روی پـیـشانیـشان نوشته می شد و روی پیشانی افراد متاهل نیز وضعیتشان را می نوشتند. آیا به نظرتان زندگی اینطور شـادتر نبود؟ مسلماً با این کار پیچیدگی زندگی کمتر می شد، مخـصوصـاً بـرای آن افرادی که پیوسته دنبال شخصی هستند تا به اندازه ی خودشـان مشـتاق برای ادامه رابطه باشد.حتماّ ادامه مطلب رو بخونید




:: برچسب‌ها: چگونه , دختران , مجرد , را , تشخیص دهیم , نامزد , حلقه ,
:: بازدید از این مطلب : 1237
|
امتیاز مطلب : 134
|
تعداد امتیازدهندگان : 42
|
مجموع امتیاز : 42
تاریخ انتشار : چهار شنبه 27 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 اسم تو رو نوشتم روی بخار شیشه

نوشتم این زمستون بی تو بهار نمیشه

 

خالی جات هنوزم رویه نیمکت تو ایوون

 

وقتی میشستی با من لحظه ها زیر بارون

 

وقتی میشستی با من لحظه ها زیر بارون

 

صدای پای بارون رو سنگ فرش خیابون

 

صدای چیک چیک اب تو کوچه و تو ناودون

 

صدای پای بارون رو سنگ فرش خیابون

 

صدای چیک چیک اب تو کوچه و تو ناودون

 

وای که چه آروم آروم از تو برام میخونه

 

بی تو دلم میگیره تو این سکوت خونه

 

هر شب تو آسمونا دنبال تو میگردم

 

دنباله یک ستاره ام اما پیداش نکردم

 

سرگردونم بلای ابری پاره پاره ام

 

چشمک بزن ستاره منتظر اشاره ام

 

صدای پای بارون رو سنگ فرش خیابون

 

صدای چیک چیک اب تو کوچه و تو ناودون

 

صدای پای بارون رو سنگ فرش خیابون

 

صدای چیک چیک اب تو کوچه و تو ناودون

 

وای که چه آروم آروم از تو برام میخونه

 

بی تو دلم میگیره تو این سکوت خونه

 

صــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدای پای بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــارون 

 



:: بازدید از این مطلب : 1299
|
امتیاز مطلب : 104
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 درون کوچهً قلبم، چه غمگينانه مي پيچد 

صداي تو که مي گفتي ، به جز تودل نمي بندم

فريبِ وعده هايت را، ندانستم ولي اکنون
به ياد وعده هاي تو، ميان ِ گريه مي خندم 

برو ديگر که دل از غم رهــا کردم 
خدا حافظ که ديگر بر نمي گردم

تو بودي آ سمان من، غمت همسايه قلبم 
ولي خورشيد چشم تو، به بام ديگري سرزد

قسم برسوز پنهانم، تو را ديگرنمي خواهم
که از باغ دو چشم تو ، پرستوي دلــــم پر زد

برو ديگر که دل از غم رها کــردم 
خدا حافظ که ديگر بر نمي گردم

درآن غمگين غروب سرد،تو ازشهرم سفرکردي
نگاهم درافق ها مرد، و من افسوس مي خوردم

شيار گونه هايم را، گل اشکم نوازش کرد
و من از تو جدا ماندم ، ولي اي کاش مي مردم

برو ديگر که دل از غم رهــا کردم 
خدا حافظ که ديگر بر نمي گردم



:: بازدید از این مطلب : 1191
|
امتیاز مطلب : 121
|
تعداد امتیازدهندگان : 36
|
مجموع امتیاز : 36
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 14فوريه چه احساسي در شما ايجاد مي کند؟ شادي يا ترس؟ آيا مي دانيد که متولدين ماه هاي مختلف واکنش متفاوتي نسبت به اين رويداد رمانتيک دارند و دوست دارند ولنتاين را به صورتي متفاوت جشن بگيرند؟ 






برج حمل (فروردين)

شما بيشترين کارت ها، گل ها، و شکلات ها را هديه مي گيريد. البته فکر کنم بدتان هم نمي آيد که خودتان هم براي خودتان گل و شکلات بفرستيد! 



برج ثور (ارديبهشت) 

يک دسته گل قاصدک، شکلات هاي ارزان قيمت و شامي در يک رستوران فَست فود؟ نگران نباشيد، احتمالاً داريد کابوس مي بينيد! 



برج جوزا (خرداد) 

متولدين اين ماه مثل ساير کارهايشان، امشب هم با دو نفر قرار دارند، و آخر شب را هم با دوستانشان برنامه مي گذارند. 



برج سرطان (تير) 

فکر مي کنم براي متولدين اين ماه هيچ هديه اي از يک دستمال ابريشمي گلدوزي شده و يک بسته شکلات قلب شکل بهتر باشد. 



برج اسد (مرداد)

يک شاخه گل رزي که معشوقتان برايتان فرستاده است اصلاً خوشحالتان نمي کند. فکر مي کنيد لياقت حداقل صدها شاخه گل را داشته ايد! 



برج سنبله (شهريور) 

اصلاً دوست نداريد که جعبه شکلاتي را که هديه گرفته ايد را با کسي سهيم شويد. همه اش نگران اين هستيد که مبادا يکي به آنها ناخنک بزند يا گل هايتان را بو کند! 



برج ميزان (مهر) 

به هر کسي که مي شناسيد کارت ولنتاين مي فرستيد: آرايشگرتان، معلم هايتان، بقال محل، پسر خاله ي بقال محل و...دوست نداريد هيچ کس اين شب احساس تنهايي کند. 



برج عقرب (آبان) 

برخلاف معمول شما اصلاً دوست نداريد که شب ولنتاين شام را بيرون صرف کنيد. ترجيح مي دهيد يک شب رويايي را در خانه در کنار معشوقتان بگذرانيد! 



برج قوس (آذر) 

اصلاً دوست نداريد براي کسي کارت ولنتاين بفرستيد! اگر کسي بيشتر از آن چيزي که منظور شما بوده از آن کارت استنباط کند چه؟ به خاطر همين خودتان را به فراموشي مي زنيد که انگار يادتان رفته ولنتاين چه روزي است! 







برج جدي (دي)

بوي گل شما را به عطسه مي اندازد و اصلاً هم از شکلات خوشتان نمي آيد! درعوض به نظرتان هيچ چيز براي ولنتاين بهتر از يک هديه ي گران قيمت نيست! 



برج دلو (بهمن)

دوست نداريد از روال عادي زندگي بيرون بياييد. همان چاي گياهيتان را مي خوريد و اصلاً هم فکر نمي کنيد خوردن کمي شکلات باعث شود که مثل بقيه شويد! 



برج حوت (اسفند)

عاشق اينجور مراسم ها هستيد! اصلاً به اميد همين روزها زندگي مي کنيد! فکر ميکنيد اگر هر روز زندگي ما آدم ها ولنتاين بود و همه به هم گل و شکلات هديه ميدادند، دنيا بهشت مي شد!



:: بازدید از این مطلب : 1252
|
امتیاز مطلب : 98
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

  

تاریخچه روز ولنتاین

ولنتاین در قرن اول میلادی در روم زندگی می كرد.

در آن زمان روم تحت سلطه پادشاهی جنگجو به نام كلادسیوس بود كه دوست داشت سربازان برای حضور سپاهش در جنگ داوطلب شوند ولی مردها نمیخواستند بجگند، و كلادسیوس این كمبود سرباز را ناشی از سستی مردها در ترك عشق می دانست، پس همه نامزدی ها و ازدواج ها ملغی اعلام كرد، همانطور كه گفته شد ولنتاین كه در آن زمان یك كشیش بود با او به مبارزه برخاست و به همراه ماریوس مقدس عزم خود را جزم كردند تا زوج های جوان را به طور سری به عقد هم درآورند

پس از با خبر شدنِ پادشاه از این قضیه برای سر والنتین مقدس جایزه تعیین شد و او زندانی شد.

وقتی در زندان بود بسیاری از كسانی كه او آنها را به عقد هم در آورده بود به دیدنش رفتند.

آنها گل و نامه های محبت آمیز خود را از بالای دیوار زندان پرتاب می كردند.

تا اینكه سرانجام در روز 14 فوریه سال 269 قبل از میلاد به قتل رسید.

یكی از ملاقات كنندگان او دختر زندانبان بود، روزها به دیدارش می آمد و چند ساعتی با هم صحبت میكردند

روزی كه قرار بود والنتین كشته شود نامه ای برای تشكر از دختر زندانبان

نوشت كه با جمله “Love from your valentine” خاتمه یافت

496 بعد از میلاد، پاپ جلاسیوس 14 فوریه را به افتخار او روز ولنتاین نامید. از سالها قبل روز 14 فوریه كسانی كه یكدیگر را دوست داشته اند برای هم هدایایی ساده ای چون گل می فرستادند.

در نقاط مختلف دنیا در این روز مراسم مختلفی برگزار می شود كه از جمله آنها می توان به موارد زیر اشاره كرد:

در انگلستان كودكان به شیوه بزرگسالان لباس می پوشیدند و می خواندند:

صبحت بخیر، ولنتاین

قفل هایت را مثل قفل های من باز كن

دوتا و سوی بعد از آن

صبحت بخیر ولنتاین

در ولز ، روز 14 فوریه مردم به هم قاشق های چوبی هدیه می كنند كه روی آنها را با قلب و كلید تزیین كرده اند این اشیای تزئینی به این معناست كه «عشق من، تو قفل قلب مرا باز كردی»

در قرون گذشته در این روز مردی كه دختری را دوست داشته برایش لباس هدیه می فرستاده اگر دختر هدیه را می پذیرفته به معنای پذیرفتن خواستگاری او بوده است.




:: برچسب‌ها: ولنتاین , روز , عشق , والنتاین , عشاق , عشق , ورزی ,
:: بازدید از این مطلب : 630
|
امتیاز مطلب : 144
|
تعداد امتیازدهندگان : 45
|
مجموع امتیاز : 45
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 عـــشــق به شكل پرواز پرنده است عــشــق خواب يه آهوي رمنده است 


مــــــــن زائري تشنه,زير بارون عشق چشمه آبي اما كشنده است 


مـن ميميرم از اين آب مسموم اما اونكه مرده از عشق تا قيامت هر لحظه زنده است 


من ميميرم از اين آب مسموم مرگ عاشق عين بودن اوج پرواز يه پرنده است 


تو كه معناي عشقي به من معنا بده اي يار دروغ اين صدا رو به گور قصه ها بسپار

 
صدا كن اسممو از عمق شب از نقب ديوار 


براي زنده بودن دليل آخرينم باش منم من بذر فرياد خاك خوب سرزمينم باش 


طلوع صادق عصيان من بيداريم باش 


عشق گذشتن از مرز وجوده مرگ آغاز راه قصه بوده 


من راهي شدم نگو كه زوده اون كسي كه سر سپرده مثل ما عاشق نبوده

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 531
|
امتیاز مطلب : 128
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
تاریخ انتشار : شنبه 23 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 سلام قبل از هر چیز باید تشکر کنم از عروسک جونم که بهم اجازه داد این فال رو از وبش بدزدم

طالع بینی چینی :

هیچ كلكی در كارنیست! این بازی بطرز شگفت آوری دقیق خواهد بود! البته بشرطی كه تقلب نكنید!

فقط به دستور العمل عمل نماید و تقلب نكنید، در غیر اینصورت نتیجه درست از آب در نخواهد آمد و بعد آرزو خواهید كرد كه ایكاش تقلب نمی كردید!

این حدوداً 3 دقیقه زمان خواهد برد تا شما را دیوانه كند!!

این بازی نتیجه خنده دار و در عین حال شگفت انگیزی خواهد داشت!

فال را یكجا تا پایان نخوانید بلكه مرحله به مرحله پیش بروید و عین دستورالعمل انجام دهید!

نكته: زمانی كه میخواهید اسامی را بنویسید اطمینان حاصل كنید كه اشخاصی هستند كه شما آنها را می شناسید
مهم: همچنین بیاد داشته باشید كه بهنگام نوشتن اسامی و عمل كردن به دستورالعمل از احساس و غریزه خود استفاده كنید و بیخودی و بیش از حد فكر نكنید بلكه آنچه كه در آن لحظه به ذهنتان می آید را بنویسید!

با زهم باید گفته شود كه به آرامی و مرحله به مرحله به انتهای متن بروید در غیر اینصورت نتیجه درست نخواهد بود و آنرا ضایع خواهید كرد!

خوب حالا یك قلم و یك برگ كاغذ آماده كنید.


 اول از هر چیز اعداد 1 تا 11 را بصورت ستونی یا ردیفی (زیر هم) بر روی كاغذ بنویسید.

سپس در جلوی ردیف (ستون) 1 و 2 هر عددی را كه مایلید بنویسید.

 حال در جلوی ردیف 3 و ردیف 7 نام شخصی را از جنس مخالف بنویسید.

 نام اشخاصی را كه می شناسید (چه دوست یا اعضای خانواده یا فامیل) در جلوی ردیفهای 4، 5 و 6 بنویسید.

در ردیفهای 8، 9، 10 و 11 نام چهار ترانه (آهنگ) را بنویسید (در جلوی هر ردیف نام یك ترانه)

 اكنون نهایتا میتوانید یك آرزو كنید!!





و حالا كلید رمز گشایی این بازی:


عددی را كه در ردیف 2 نوشته اید مشخص كننده تعداد اشخاصی است كه شما باید در باره این بازی به آنها بگویید!

 شخصی كه نامش در ردیف 3 قید شده كسی است كه شما عاشقش هستید!!!

شخصی كه نامش در ردیف 7 قید شده كسی است كه شما دوستش دارید ولی با هم نمی سازید (یا به تعبیر دیگر عاقبت خوشی نخواهد داشت!)!!!

شخص شماره 4 كسی است كه شما بیش از همه به او اهمیت میدهید!

شخص شماره 5 كسی است كه شما را بسیار خوب می شناسد.

شخصی كه نامش در ردیف 6 قید شده، ستاره بخت (ستاره خوش شانسی) شماست!

آهنگ قید شده در ردیف 8 با شخص شماره 3 تطبیق می كند (مرتبط است)!!!

آهنگ شماره 9 آهنگی برای شخص شماره 7 است!

 آهنگ شماره 10 آهنگی است كه بیش از همه افكار شما را بازگو می كند!

 و بالاخره شماره 11 آهنگی است كه می گوید شما در باره زندگی چه احساسی دارید.

 



:: برچسب‌ها: فال , عشق , بهترین , و , راست , ترین , فال ,
:: بازدید از این مطلب : 576
|
امتیاز مطلب : 127
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : جمعه 22 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

زندگی با آدماش برای من يه قصه بود
توی اين قصه كسی با كسی آشنا نبود
همه خنجر توي دست و خنده روي لبشون
توی شب صدایی جز گريهء بی صدا نبود

نمی خوام مثل همه گريه كنم
ديگه گريه دلو وا نمي كنه
قصه های پشت اين پنجره ها
غمو از دلم جدا نمی كنه

قصهء ماتم من هر چی كه بود هر چی كه هست
قصهء ماتم قلب خستهء يه آدمه
وقت خوابه ديگه ديره نمی خوام قصه بگم
از غم و غصه برات هر چی بگم بازم كمه

نمی خوام مثل همه گريه كنم
دیگه گريه دلو وا نمی كنه
قصه های پشت اين پنجره ها
غمو از دلم جدا نمی كنه



:: بازدید از این مطلب : 572
|
امتیاز مطلب : 123
|
تعداد امتیازدهندگان : 36
|
مجموع امتیاز : 36
تاریخ انتشار : جمعه 22 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 باران مي بارد امشب ، دلم غم دارد امشب

 

آرام جان خسته ره مي سپارد امشب

 

در نگاهت مانده چشمم ، شايد ازفكرسفربرگردي امشب

 

ازتودارم يادگاري ، سردي اين بوسه را پيوسته برلب

 

قطره قطره اشك چشمم مي چكد با نم نم باران به دامن

 

بسته اي بارسفررا ، با تو اي عاشقترين بد كرده ام من

 

رنگ چشمت رنگ دريا ، سينه ي من دشت غم ها

 

يادم آيد زيرباران با تو بودم ، با تو تنها

 

زيرباران با تو بودم ، زير باران با تو تنها

 

باران مي بارد امشب ، دلم غم دارد امشب

 

آرام جان خسته ره مي سپارد امشب

 

اين كلام آخرينت برده ميل زندگي را ازسرمن

 

گفته اي شايد بيايي از سفر اما نميشه باورمن

 

رفتنت را كرده باور، التماسم را ببين دراين نگاهم

 

زيرباران گريه كردم بلكه باران شويد ازجانم گناهم

 

اين كلام آخرينت برده ميل زندگي را ازسرمن

 

گفته اي شايد بيايي ازسفراما نميشه باورمن

 

كي رود از خاطرمن آخرين بوسه شبي درزير باران

 

گفتي شايد بيايي ازسفراما نميشه باورمن

 



:: بازدید از این مطلب : 523
|
امتیاز مطلب : 111
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 روزی جوان ثروتمندی نزد استادی رفت و گفت:


عشق را چگونه بیابم تا زندگانی نیكویی داشته باشم؟ 

استاد مرد جوان را به كنار پنجره برد و گفت: پشت پنجره چه می‌بینی؟ 

مرد گفت: آدم‌هایی كه می‌آیند و می‌روند و گدای كوری كه در خیابان صدقه می‌گیرد. 

سپس استاد آینه بزرگی به او نشان داد و گفت: اكنون چه می‌بینی؟ 

مرد گفت: فقط خودم را می‌بینم. 

استاد گفت: اكنون دیگران را نمی‌توانی ببینی. 

آینه و شیشه هر دو از یك ماده اولیه ساخته شده‌اند، 

اما آینه لایه نازكی از نقره در پشت خود دارد و در نتیجه چیزی جز شخص خود را نمی‌بینی. 

خوب فكر كن! 

وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می‌بیند و به آن‌ها احساس محبت می‌كند، 

اما وقتی از نقره یا جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می‌شود، تنها خودش را می‌بیند. 


اكنون به خاطر بسپار: 
تنها وقتی ارزش داری كه شجاع باشی و آن پوشش نقره‌ای را از جلوی چشمهایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و همه را دوستشان بداری اینبار نه به خاطر خودت بلکه به خاطر خدا . 

آن‌گاه خواهی دانست كه"
 
                      
عشق یعنی دوست داشتن دیگران 



:: برچسب‌ها: عشق , از کچا , بیابیم , ؟ , چگونه ,
:: بازدید از این مطلب : 645
|
امتیاز مطلب : 124
|
تعداد امتیازدهندگان : 43
|
مجموع امتیاز : 43
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 توي يک ديوار سنگي

دو تا پنجره اسيرن
دو تا خسته، دو تا تنها
يکيشون تو، يکيشون من

ديوار از سنگ سياهه
سنگ سرد و سخت خارا
زده مهر بي صدايي
به لباي خسته ما

نميتونيم که بجنبيم
زير سنگيني ديوار
همه عشق من و تو
قصه هست، قصه ديدار

هميشه فاصله بوده
بين دستاي من و تو
با همين تلخي گذشته
شب و روزاي من و تو

راه دوري بين ما نيست
اما باز اينم زياده
تنها پيوند من و تو 
دست مهربون باده

ما بايد اسير بمونيم 
زنده هستيم تا اسيريم
واسه ما رهايي مرگه 
تا رها بشيم ميميريم

کاشکي اين ديوار خراب شه
من و تو با هم بميريم
توي يک دنياي ديگه 
دستاي همو بگيريم

شايد اونجا توي دلها 
درد بيزاري نباشه
ميون پنجره هاشون
ديگه ديواري نباشه



:: برچسب‌ها: متن , آهنگ , گوگوش ,
:: بازدید از این مطلب : 896
|
امتیاز مطلب : 58
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 اون كه هر چی ابر دنياس

خونه داره تو چشاش
اون كه ناچاره بخنده
اما گريه ست خنده هاش
اون كه تو شهرش غريبه با يه عالم آشنا
هيچ كدوم باور نكردند غربت تلخ صداش
اون منم، اون منم، اون منم
بغضمو تو گلوم مي شكنم

ديروز من مثل امروز مثل فرداس
هر روز دستام سردو تنهاس
ديروز، امروز، فردا
خيلي سخته اين تنهايي بي فردايي
تنها موندن تنها خوندن
تنها، تنها، تنها

اون كه خيلي قصه داره رو لبهاي بي صداش
مونده فريادش تو سينه در نمي ياد از لباش
قد يه دنيا كتابه با يه عالم گفتني
هر كدوم از قصه هاشو هر كدوم از غصه هاش
اون منم، اون منم، اون منم
بغضمو تو گلوم می شكنم



:: برچسب‌ها: اون منم , متن , آهنگ , گوگوش , پنجره ,
:: بازدید از این مطلب : 677
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : چهار شنبه 20 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 میونه خواب و بیداری تو رو میدیدم انگاری

به من گفتی نشو عاشق که عشق داره گرفتاری

گذاشتی سر روی شونم به من گفتی نمی دونم

چگونه میشه عاشق شد تو این دنیای بیزاری؟!

نشو عاشق! نباش عاشق! نگو حتی دوستم داری!

ولی بی عشق چه خواهی کرد؟!

من که قصه ی عشقمو با توتوی زندگی دیدم

هوای قلبمو با تو هوای بندگی دیدم

نپرسیدم نترسیدم منی که عاشقت بودم،

چرا گفتی که خواب عشقمو رو سادگی دیدم؟!

چرا عاشق ترین بودم تورو عاشق نمی دیدم؟!

عجب خواب پریشونی تو رویای تو می دیدم

که حتی آرزو کردم، تو رو هرگز نمی دیدم

نشو عاشق...

نباش عاشق...

باشه!!!



:: بازدید از این مطلب : 707
|
امتیاز مطلب : 122
|
تعداد امتیازدهندگان : 36
|
مجموع امتیاز : 36
تاریخ انتشار : چهار شنبه 20 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 


یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ... من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم

سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.

 



:: برچسب‌ها: لیلی , مجنون , دااستان , نماز ,
:: بازدید از این مطلب : 702
|
امتیاز مطلب : 122
|
تعداد امتیازدهندگان : 36
|
مجموع امتیاز : 36
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 عشق یعنی عشق يعني يك سلام و يك درود عشق يعني درد و محنت در درون عشق يعني يك تبلور يك سرود عشق يعني قطره و دريا شدن عشق يعني يك شقايق غرق خون عشق يعني زاهد اما بت پرست عشق يعني همچو من شيدا شدن عشق يعني همچو يوسف قعر چاه عشق يعني بيستون كندن بدست عشق يعني آب بر آذر زدن عشق يعني چون محمد پا به راه عشق يعني عالمي راز و نياز عشق يعني با پرستو پرزدن عشق يعني رسم دل بر هم زدن عشق يعني يك تيمم يك نماز عشق يعني سر به دار آويختن عشق يعني اشك حسرت ريختن عشق  يعني شب نخفتن تا سحر عشق يعني سجده ها با چشم تر ...



:: برچسب‌ها: دلتنگی , دلم تنگه , غریبه , آشنا , تنها , ترین , تنهایی , بی , کس , گل , ستان , استان , عشق , یعنی , love , is ,
:: بازدید از این مطلب : 725
|
امتیاز مطلب : 134
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

چرا آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی میکنیم.؟

 

چراآن زمان که دوستمان دارند لجبازی میکنیم.؟

 

وچرادر آخر برای آنچه از دست رفته آه میکشیم و افسوس میخوریم...؟!

 

چرا...



:: برچسب‌ها: افسوس , چرا , ,
:: بازدید از این مطلب : 746
|
امتیاز مطلب : 112
|
تعداد امتیازدهندگان : 36
|
مجموع امتیاز : 36
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 عشق را از دختر بچه ای آموختم که میخواست آب شور دریا را با آبنباتش شیرین کند



:: برچسب‌ها: عشق , کودک , آبنبات , شیرین ,
:: بازدید از این مطلب : 946
|
امتیاز مطلب : 115
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

  

می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند


ستایش کردم ، گفتند خرافات است


عاشق شدم ، گفتند دروغ است


گریستم ، گفتند بهانه است


خندیدم ، گفتند دیوانه است


دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم !





:: برچسب‌ها: وایسا , دنیا , جملاتی , از , دکتر , علی , شریعتی ,
:: بازدید از این مطلب : 964
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 آدما از آدما زود سير ميشن

آدما از عشق هم دلگير ميشن
آدما رو عشقشون پا ميذارن
آدما آدمو تنها ميذارن

منو ديگه نميخواي خوب ميدونم
تو کتاب دلت اينو ميخونم
منو ديگه نميخواي خوب ميدونم
تو کتاب دلت اينو ميخونم

يادته اون عشق رسوا يادته
اون همه ديوونگي ها يادته
تو ميگفتي که گناه مقدسه
اول و آخر هر عشق هوسه

آدما آي آدماي روزگار
چي ميمونه از شماها يادگار
آدما آي آدماي روزگار
چي ميمونه از شماها يادگار

ديگه از بگو مگو خسته شدم
من از اون قلب دو رو خسته شدم
نميخواي بموني توي اين خونه
چشم تو دنبال چشماي اونه

همه حرفاي تو يک بهونه س
اون جهنمي که ميگن اين خونه س
همه حرفاي تو يک بهونه س
اون جهنمي که ميگن اين خونه س



:: برچسب‌ها: آدما , متن , آهنگ , گوگوش , پنجره ,
:: بازدید از این مطلب : 873
|
امتیاز مطلب : 153
|
تعداد امتیازدهندگان : 46
|
مجموع امتیاز : 46
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 روزی که برای اولین بار دیدمش هیچ وقت از یادم نمیره چشمام پر شده بود ولی نه مثل الان که پر از اشک شده اون موقه پر از عشق شده بود اره عشق اول عشقی که هیچ کس از اون خبر نداشت حتی خودم هم نمی دونستم که این چه حسیه که تو وجودم اومده تصمیم گرفتم چند روز از خونه بیرون نرم تا شاید از یادم بره ولی ….

خلاصه چند روزی گذشت و من تو سینه این حس رو با خودم نگه داشتم ولی نه این حس (عشق) با من بود نه بی من با خودم میگفتم که اگه مال من باشه برای هیشه با اون میشم اگه مال من باشه اگه
هر روز بیشتر دوسش داشتم بدون این که حتی یک بار هم باهاش حرف زده باشم یا اسمشو بدونم
خلاصه هر روز دیدنش شده بود کار من ولی شبا خدایا شب که میشد بدون این که بخوام شروع میکردم به گریه کرده قلبم مثل قلب گنجشگ شروع میکرد یه تپیدم اصلا کنترل هیچ چیز دست من نبود بی اختار اشک بود که سرازیر میشد و لب بود که میگفت :
کاش بودی تا دلم تنها نبود تا اسیر غصه فردا نبود
کاش بودی تا فقط باور کنی بی تو هرگز زندگی زیبا نبود
تا این که خودش اومد جلو و با شروع کرد به صحبت کردن انگار خدا هم شبا بیدار بوده و حال من را میدیده و خواسته بود به من کمک کنه
اومد جلو و گفت که میدونه که من چند وقتی هست که دنبالش هستم و از دور نگاهش میکنم بعد گفت که چیزهایی که میخواد رو من نمیتونم براورده کنم من هم تو ابرا بودم و اصلا هواسم به هیچ چیز نبود تا بخودم اومدم دیدم که داره از این که اون به کسی نیاز داره که تا اخر دنیا باهاش باشه و هیچ چیز روبرای خودش نخواد بلکه برای خودمون بخواد اون روز بهترین روز زندگیم بود تا این که بلاخره گفت اسم من سحره و اسم من رو پرسید شاید کسی باورش نشه حتی اسم خودم هم یادم رفته بود بعد از چند دقیقه تا دستپاچگی و صدای لرزان تونستم اسمم رو بهش بگم خلاصه چند روزی گذشت من و سحر دیگه داشتیم مال هم میشدیم
سحر همیشه هرفای خوبی رو میزد حرفایی که ارزوی من بود سحر همیشه میگفت که دوست داره تا ابد مال من باشه و حاضر تمام هستیش رو ول کنه و با دنیا بجنگه تا مال هم دیگه باشیم روزهای خوبی داشتیم پر از شور و عشق دور از همه و نزدیک به همه چیزچون سحر دنیای من بود انقدر روزها خوب بودند که هیچ ارزویی ر سر نداشتن هر روز بیشتر از قبل دوسش داشتم
یه روز سحر گفت که باباش میخواد خونشون رو عوض کنه این مال من خیلی مهم نبود چون جای دوری نمیرفتن تو همین شهر بودن ولی سحر جوری حرف میزد که انگار برای همیشه میخواد از پیش من بره خلاصه سحر از اون محل رفت قرار بود تا بهم زنگ بزنه قرار بزاریم تا هم خونشون رو بمن نشون بده و هم اینکه مثل قبل با هم باشیم یک هفته گذشت و خبری از سحر نشو خدایا داشتم دیوونه میشدم با ید چیکار کنم خدایا کمکم کن!!!!!!!
بعد از یک ماه سحر زنگ زد و گفت که باباش همه چیز رو فهمیده بوده و اصلا به خاطر همین خونشون رو عوض کرده بودن ولی سحر اهمیت نمیداد و باز هم از با هم بودن میگفت تا بعد از یک ماه یه روز سحر اومد و گفت که باید فراموشش کنم چون باباش راضی به این دوستی نبوده و داره تو خونه ازارش میده اینو گفت و یرای همیشه رفت و رفت و رفت و دیگه هیچ وقت ندیدمش
من باورم نیشد این همون سحری بود که ازباهم بودن تا اخر دنیا با من حرف میزد ولی خوب فهمیدم که هیچ چیز اونقدر خوب نیست که به نظر میاد پس همیشه سعی میکنم که برای هیچ عشقی تا نزارم و اگه کسی ازم خواست که تا اخر دنیا باهاش باشم تا رو ازجملش حذف کنم وبهش بگم که عشق و دوستی تا نداره اگه کسی گفت که تا تهش با منه و دوسم داره بهش بگم که تا نداره و همین الان اخرشه تهشه



:: برچسب‌ها: عشق , اول , عشق , آخر , تنها , عاشق , غریب ,
:: بازدید از این مطلب : 823
|
امتیاز مطلب : 142
|
تعداد امتیازدهندگان : 46
|
مجموع امتیاز : 46
تاریخ انتشار : یک شنبه 17 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 یکی بود یکی نبود .

یک مرد بود که تنها بود 

یک زن بود که او هم تنها بود

زن به آب رودخانه نگاه میکرد و غمگین بود . مرد به آسمان نگاه میکرد و غمگین بود 

خدا غم آنها را میدید و غمگین بود 

خدا گفت : شما را دوست دارم ، پس همدیگر را دوست بدارید و با هم مهربان باشید 

مرد سرش را پایین آورد 

مرد به آب رودخانه نگاه کرد و در آب زن را دید . زن به آب رودخانه نگاه کرد و مرد را دید 

خدا به آنها مهربانی بخشید و آنها خوشحال شدند . خدا خوشحال شد و از آسمان باران بارید 

مرد دستهایش را بالای سر زن گرفت تا خیس نشود . زن خندید 

خدا به مرد گفت : به دستهای تو قدرت میدهم تا خانه ای بسازی و هر دو در آن زندگی کنید 

مرد زیر باران خیس شده بود . زن دستهایش را بالای سر مرد گرفت . مرد خندید 

خدا به زن گفت : به دستهای تو همه زیباییها را می بخشم تا خانه ای که او میسازد را زیبا کنی 

مرد خانه ای ساخت و زن آن را گرم کرد . آنها خوشحال بودند . خدا خوشحال بود ...

یک روز زن پرنده ای را دید که به جوجه هایش غذا میداد . دستهایش را به سوی آسمان بلند مرد تا پرنده میان دستهایش بنشیند

اما پرنده نیامد و دستهای زن رو به آسمان ماند 

مرد او را دید . کنارش نشست و دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد 

خدا دستهای آنها را دید که از مهربانی لبریز بود 

فرشته ها در گوش هم پچ پچی کردند و خندیدند 

خدا خندید و زمین سبز شد

خدا گفت : از بهشت شاخه ای گل به شما خواهم داد 

فرشته ها شاخه ای گل به مرد دادند . مرد گل را به زن داد و زن آن را در خاک کاشت 

خاک خوشبو شد .

پس از آن کودکی متولد شد که گریه میکرد . زن اشکهای کودک را میدید و غمگین بود 

فرشته ها به او آموختند که چگونه طفل را در آغوش بگیرد و از شیره جانش به او بنوشاند 

مرد زن را دید که میخندد ، کودکش را دید که شیر مینوشد. بر زمین نشست و پیشانی بر خاک گذاشت 

خدا شوق مرد را دید و خندید 

وقتی خدا خندید ، پرنده بازگشت و بر شانه مرد نشست 

خدا گفت : با کودک خود مهربان باشید تا مهربانی بیاموزد . راست بگویید تا راستگو باشد . گل و آسمان و رود را به او نشان دهید تا همیشه به یاد من باشد 

روزهای آفتابی و بارانی از پی هم گذشت 

زمین پر شد از گلهای رنگارنگ و لابه لای گلها پر شد از بچه هایی که شاد و خندان دنبال هم میدویدند 

خدا همه چیز و همه جا را میدید . میدید که زیر باران مردی دستهایش را بالای سر زنی گرفته است که خیش نشود 

زنی را دید که در گوشه ای از خاک با هزاران امید شاخه گلی میکارد . دستهای بسیاری را دید که به سوی آسمان بلند شده اند 

و پرنده هایی که ...

خدا خوشحال بود ، چون دیگر غیر از او هیچ کس تنها نبود

  



:: برچسب‌ها: دلتنگی , دلم تنگه , غریبه , آشنا , تنها , ترین , تنهایی , بی , کس , گل , ستان , استان , داستان , عاشقانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 750
|
امتیاز مطلب : 125
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : یک شنبه 17 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 دست های التماسم را فشرد

 

رفت واحساس مرا با خود نبرد

 

یاد تو هر شب صدایم می کند

 

در حریم شب رهایم می کند

 

تو سکوت مبهم آیینه ای

 

در غم دیرینه ، در آیینه ای

 

تو چه هستی؟ لطف بی پایان عشق

 

یاور شب های بی پایان عشق

 

من به پای عشق تو فانی شدم

 

طرحی از اندوه و ویرانی شدم

 

سردی رخسار زردم را ببین

 

این گل پژمرده از غم را بچین

 



:: برچسب‌ها: دلتنگی , دلم تنگه , غریبه , آشنا , تنها , ترین , تنهایی , بی , کس , گل , ستان , استان ,
:: بازدید از این مطلب : 802
|
امتیاز مطلب : 158
|
تعداد امتیازدهندگان : 49
|
مجموع امتیاز : 49
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری

 

هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و

 

گفت ممنونم


تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب

 

داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت

 

نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود

 

اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدیشاید من دیگه هیچوقت زنده

 

نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید

 

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی

 

افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید

 

استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست

 


دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و

 

درون آن چنین نوشته شده بود

 

سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب

 

تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه

 

بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو

 

انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت

دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به

خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم




:: برچسب‌ها: دلنوشت , عاشق نامه , عشق , داستان , عاشقانه , شعر , فکر , عاشقانه , قلب ,
:: بازدید از این مطلب : 1110
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید


چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"*دوست دارم

تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان كنی... پس چطور دوستم داری؟

چطور میتونی بگی عاشقمی؟


من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم


ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی


باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

صدات گرم و خواستنیه،

همیشه بهم اهمیت میدی،

دوست داشتنی هستی،

با ملاحظه هستی،

بخاطر لبخندت،

دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت

پسر نامه ای رو كنارش گذاشت با این مضمون


عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

گفتم واسه لبخندات، برای حركاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حركت كنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم


اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من

دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

عشق دلیل میخواد؟

نه!معلومه كه نه!!

پس من هنوز هم عاشقتم



:: برچسب‌ها: عشق , یعنی , تنهایی , واقعی , دلیل , عاشقی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1078
|
امتیاز مطلب : 176
|
تعداد امتیازدهندگان : 57
|
مجموع امتیاز : 57
تاریخ انتشار : جمعه 15 بهمن 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد